loading...
❤❀ ڪــــــــــافــہ تنهــــــــــــــــــایے ✿❤
محمد بازدید : 65 چهارشنبه 20 شهریور 1392 نظرات (1)

حدودای ساعت ۱۰ صبح بود داشتم تو چند تا کوچه بالاتر از خونمون قدم میزدم ؛

 

از سر بی حوصلگی هر چیزی توجه منو به خودش جلب میکرد !

 

یهو چشم  به حجله عزایی که کنار در یکی از خونه ها برپا شده بود افتاد !

 

اصولا از این لحظه ها خوشم نمیومد و همش با عجله صحنه رو ترک میکردم . . .

 

اما اینبار با بقیه دفعات یه فرقایی داشت !

 

رو حجله عکس یه جوون ۱۶ / ۱۷ ساله چسبیده بود !

 

دوروبر حجله چهار پنج نفر از رفیق هاش که اونام کم سن و سال بودن زانو غم گرفته بودن !

 

دلم نیومد ساده بگذرمو برم !

 

رفتم نزدیک تر باهاشون دست دادمو تسلیت گفتم . . .

 

داستان غم انگیز خودکشی نوجوان17ساله

 

 » پیشنهاد میکنم این داستان رو کامل بخونید «

 

برای خواندن بقیه داستان به ادامه مطالب بروید

 

 

 

بعد از خوندن فاتحه برای شادی روحش،یکی از رفیقاش رو کشیدم کنارو پرسیدم چطور فوت کرده؟تصادف کرده؟!

اونم با یه نگاه به حلقه ی توی دستم ازم پرسید متاهلی داداش؟گفتم آره،چطور؟

گفت ایشالا خوش بخت بشی؛گفتم فدات . . .

بعد از چند ثانیه سکوت بهم نزدیک تر شد و گفت:قرص خورد،۶۰ تا ترامادول انداخت بالا و مارو تنها گذاشت!

کمی خودمو عقب کشیدمو پرسیدم آخه چرا؟!

گفت:۱سالی میشد به یه دختر علاقه شدیدی پیدا کرده بود جوری که حاضر بود براش جونشم فدا کنه . . .

چند باری بخاطر دختره با خونوادش بحثش شده بود،یکی دو بار هم با پدر دختره دهن به دهن شده بود . . .

خلاصه نه خونواده خودش راضی بودن که این دو تا عاشق به هم برسن و نه خونواده دختره . . .

من سرمو به نشانه ناراحتی تکون دادمو سکوت کردم تا ادامه حرفاشو بزنه،رفیقش آهی کشید و ادامه داد:

چند هفته پیش که با رفقا از سر الافی تو پارک جمع شده بودیم میگفت که اگه بهم ندنش خودمو میکشم(اما همه ما از کنار حرفش با چند تا نصیحت کوچیک و چند تا خنده ساده گذشتیم)!

بچه بدی نبود،همه ازش کم و بیش راضی بودن،اما حالا بخاطر کاری که کرده نظر مردم نسبت بهش عوض شده!حالا بگذریم که چه بلاهایی رو سر دختره اومده و میخواد بیاد!

روی آگهی ترحیمش نوشته بود که امروز سومین روز درگذشتشه و ساعت ۳ بعدظهر مراسمی تو مسجد محلشون براش گرفتن . . .

با رفیقش خداحافظی کردمو به قدم زدنم ادامه دادم،بعد از چند دقیقه اشکم دراومد و خدا رو شکر کردم که منو به عشقم رسونده.

ساعت ۳ یه پیرهن تیره تنم کردمو رفتم داخل مراسمش،بعد از تموم شدن مراسم به سمت رفیق “دوست مرحوم که صبح باش حرف زده بودم” رفتم و باهاش رو بوسی کردم . . .

ازم تشکر کرد که تو مراسم دوستش شرکت کردم و ازم خواست که برای آمرزشش دعا کنم و بعد هم خداحافظی کردیمو از مجلس خارج شدم.

با خودم تو دلم حرف میزدم،میگفتم چه فایده ای داره که براش فاتحه بخونم!چه فایده ای داره که برای بخشش دعا کنم!

. . . و آیا خدا او را مورد آمرزش و رحمتش قرار میده یا نه؟!

وقتی زمزه های افرادی که تو مراسمش شرکت کرده بودن تو گوشم میپیچه از همه چی بدم میاد . . .

برای شادی روحش صلوات میفرستادن اما بعد از تموم شدن ذکراشون شروع به جانماز آب کشیدن میکردن . . .

واقعا خیلی دلم گرفت از پچ پچاشون!

* من هرگز نمیگم کار این پسره ۱۷ ساله درست بوده،خودکشی به هر دلیلی هم که باشه حرام و مجازات سختی در پی داره اما کاش بجای حرف زدن پشت مرده و تریپ مرجع تقلیدی ورداشتن،قبل از وقوع این حادثه راهی جلو پای این جوون میذاشتید!

کاش چند تا ریش سفید جمع میشدن و این نوجوون رو که تو دام عاشقی افتاده بود با زبون خوش نصیحت میکردن!و یا حتی “کاش” بجای سخت گیری های بجا و بی جا دست این دو تا عاشق رو بهم میرسوندن!

واقعا نداشتن کار و پول و سن مجاز ازدواج ارزش از دست دادن یه جوون رو داره؟!

باز هم اضافه میکنم که من هم مخالف حرکت اون پسر هستم اما حتما راهی جز خودکشی جلو پاش نمونده بود که دست به این عمل ناپسند زد!

واقعا آدم زبونش از کار میوفته!نمیدونه بگه “خدا بیامرزتش یا نیامرزتش” ؟!؟

” این داستان کاملا واقعی واقعی واقعی و در تاریخ ۹۱/۷/۱۰ اتفاق افتاده بود “

دلم کلی گرفت موقع نوشتن این داستان غمگین و تلخ،امیدوارم درس عبرتی واس آینده شه نه اینکه مد شه هر کی عاشقه و به عشقش نرسیده بزنه تو خط خودکشی!

+ هدفم از نوشتن این داستان صرفا ارسال یک پست ساده نبود ، امیدوارم تونسته باشم با انتشار این داستان تلنگری هرچند کوچیک رو مخ بضا زده باشم . یا علی

 

 کپی از مطالب سایت کافه تنهایی تنها با ذکر منبع و لینک دادن به سایت مجاز است !

 

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط هستی در تاریخ 1392/06/20 و 15:38 دقیقه ارسال شده است

واقعا دردناکهشکلک


کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام عرض میکنم به تمامی عزیزانی که به ❤❀ ڪافــہ تنهــایے ✿❤ ما قدم رنجه فرمودن : من محمد هستم و خرسندم از اینکه بتوانم مطالب عاشقانه خود را در فضایی مجازی به دید عموم برسانم ... از اینکه به وبلاگ خودتون سرزدین ، نهایت قدردانی را دارم.. نظر یادتون نره ... مرسی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 28
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 22
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 21
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 49
  • بازدید کلی : 1,984
  • کدهای اختصاصی
    ................................

    پیج رنک

    .................................
    ................................. قالب وبلاگ
    گالری عکس
    دریافت همین آهنگ
    .............................. ..............................

    یا سلام ، به کافه تنهایی ما خوش آمدید

    عاشقانه ترین مطالب

    فضایی بسیار رمانتیک و زیبا

    با دلی خوش ، این وبلاگ رو ترک کنید


    ....................................